یاخدا
مرا ماهی است در سینه که خورشیدی سر کویش
شودشیدایی و مدهوش قوس طاق ابرویش .
هلال و شمس و مهر و ماه و شام و صبحدم با هم
کند جلوه گری از آن نمای ذاتی رویش... .
.
شبی کز ابتدا با شوق دیدارش پریشانم
نسیم اشتیاقش آمد از شامات گیسویش
بیان جلوه حق بوده ذات مرتضی حتما
مدار روز و شب می گردد از چشمان جادویش
خدا می خواهد او را در مقام قرب ذات خود
که بخشیده است بر او خلقت موزون دل جویش
که باشد این صنم با اینهمه لطف و صفات حق
فقط حیدر بود آنکه خدا گردد ثناگویش
در این دار پر از نیرنگ جز حبل المتین او
کسی راهی نخواهد برد از کار و تکاپویش