خاطره ای از شریعتی

در رستوران دانشجویی اسرائیلی ها روزی بر سر میز نهار روزنامه ی لوموند را می خواندم. سر مقاله اش تحلیلی بود از کودتایی که در بولیوی پرداخته بودند. کنار دست
من یک دانشجوی اسرائیلی نشسته بود.سرش را به زحمت خم کرده بود و با کنجکاوی می کوشید تا صفحه ای را که از لای صفحات روزنامه بیرون آمده بود را بخواند، گفتم کدام صفحه را می خواهید؟ گفت صفحه ی بورس ها را.آن را گرفت و ملتهبانه و دقیق نوسان قیمت کالاها و ارز ها را بررسی می کرد. فکر کردم شاید تاجر است هیچ نگفتم اما او اعجابش را نتوانست پنهان کند و پرسید که سر مقاله ی سیاسی به کار شما چه می آید؟ مگر سیاستمداری از بولیوی هستید؟ گفتم نه، دانشجویی ایرانی ام . . .
گفتم شما مگر تاجر فرانسوی اید؟گفت نه، دانشجویی اسرائیلیم اما به هر حال در پاریس زندگی می کنم و لاجرم تحول بورس و تغییر ارز در زندگی ساده ی دانشجویی هم بی اثر نیست.مطالعه ی صفحه ی سوم لوموند که صفحه ی اقتصادی است به من این آگاهی را میدهد که مثلا بدانم سال دیگر هم بلیط غذا همین هفده ریال خواهد ماند یا نه، زیرا اگر وضع فرانک در میان پول های دیگر دنیای سرمایه داری با همین منحنی رو به تزلزل رود احتمالا بلیط غذای رستوران های دانشجویی از سال دیگر هفده و نیم تا هجده ریال خواهد شد و همینطور چیز های دیگری که به یک زندگی دانشجویی بسته است، از قبیل کفش و لباس و اتوبوس و کرایه خانه و قیمت کاغذ و مداد و میوه و قهوه.اما سر مقاله یا تفسیر سیاسی یا اخبار خارجی لوموند که برای شما روشن میکند که مثلا کودتای نظامی بولیوی راست است یا چپ،ساخت "سیا" بوده است یا سفید یا سرخ یا عوامل داخلی، برای زندگی واقعی شما و مسائلی که اکنون شما با آن در تماسید چه نتیجه ای دارد؟

لحظه ای در هم نگریستم و دیدم که ما دو دانشجوی هم سن و هم عصر و هم رشته تا کجا در چشم یکدیگر احمقیم!

 

برگرفته از کتاب: حکایات و خاطرات در متن آثار شریعتی؛ تدوین: ش.لامعی